آمده ام بدوم،از جایی که جایی برای دویدن نیست، می رسی به بن بست و باید دور بزنی.اینجا انقلاب است،و اتوبانهایی به شرق و غرب و گاهی به آزادی .نمی توانم بایستم ،بدهکارم به خودم به روزهایی که ایستاده بودم و دونده ها را تماشا میکردم.البته با دوچرخه می توانم سریعتر برسم.
۳ نظر:
یکسال گذشت!خوابی خیلی بیش از این حرفها گذشته
محمد. بالاخره وبلاگ تو هم شد مثل بقیه وبلاگها. بی محتوا و یخ...
حمید شفیعی kiyan122@gmail.com
من احساس می کنم این وبلاگ تو کاملاٌ شبیه خد توست
ارسال یک نظر