۶ تیر ۱۳۸۶

بیداری


هیچ کس منتظر خواب تو نیست که به پایان برسد
لحظه ها می آیند
سالها می گذرند
و تو در قرن خودت می خوابی
هیچ پروازی نیست برساند مارا به قطار 2000
و به قرن دگران
مگر انگیزه و عشق
مگر اندیشه و علم
مگر آیینه و صلح
و تقلا و تلاش
بخت از آن کسی است که مناجات کند با کارش
و در اندیشه ی یک مسئله خوابش ببرد
و کتابش را بگذارد زیر سرش
و ببیند در خواب حل یک مسئله را
باز با شادی درگیری یک مسئله بیدار شود

شعری که نمیدانم از کیست

هیچ نظری موجود نیست: