۲۹ خرداد ۱۳۸۶

نمی دانم .....
نمی دانم پس از مرگم چه خواهد شد
نمی خواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم جه خواهد ساخت
ولی بسيار مشتاقم که از خاک گلويم سوتکی سازد
گلويم سوتکی باشد به دست کودکی گستاخ و
بازيگوش
و او يکريز و پی در پی دم گرم و چموشش را در گلويم
سخت
بفشارد
و خواب خفتگان خفته را آشفته تر سازد
بدين سان بشکند
هر دم سکوت مرگبارم را


حمید مصدق

۱ نظر:

ناشناس گفت...

من برات از شاملو می نویسم

باید استاد و فرود آمد بر آستان دری که کوبه ندارد
چرا که اگر به گاه آمده باشی دربان به انتظار توست و اگر بیگاه
به در کوفتنت پاسخی نمی آید.
کوتاه است در پس آن به که فروتن باشی
عشق من استاد احمد شاملو