۲۰ مرداد ۱۳۸۶

داستانک


مادر گفت:پسرم! این دختر به درد تو نمی خورد...... با تو جور-
در نمی آید...خواهش می کنم بیشتر فکر کن
ولی از نظر من او بهترین است-
من که هر چه فکر می کنم ، نمی توانم چیز قابل توجهی در او پیدا کنم-
ولی مامان! من فقط او را می خواهم-
رو به مرد) نشسته ای و نگاه می کنی !..... تو هم یه چیزی بگو؟)-
وقتی خودم پنجاه سال با خیال کسی زندگی می کنم که از نظر من -
بهترین بود و مادرم نگذاشتبا او ازدواج کنم ، به پسرم چه می توانم بگویم
زن خشکش زد) هنوز هم؟!ج)-

۳ نظر:

Unknown گفت...

این دیگر رسم زمانه است که با آن که عاشقش هستی نمی توانی ازدواج کنی!!!

meisam گفت...

سلام محمد جان
شرمنده این مدت شدیدا درگیر کار بودم
اصلا وقت نکردم سر بزنم
بلاگت عالیه.مثل خودت که محشری
09354349853 اینم شمارمه
میثم طالبی

meisam گفت...

سلام محمد جان
بلاگت انصافا محشره.مثل خودت .
شایدم بیشتر:D
09354349853 شماره منه
شرمنده این مدت شدیدا درگیر کار بودم
ببخشید